جدول جو
جدول جو

معنی یک سو کردن - جستجوی لغت در جدول جو

یک سو کردن
کنایه از کنار گذاشتن، جدا کردن، یکسره کردن، برای مثال هرچه باداباد حرفی چند می گویم به او / کار خود در عاشقی این بار یک سو می کنم (مصطفی میرزا - لغتنامه - یک سو)
تصویری از یک سو کردن
تصویر یک سو کردن
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از یکسو کردن
تصویر یکسو کردن
فیصل دادن بپایان رساندن، یکطرفی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یکسو کردن
تصویر یکسو کردن
((~. کَ دَ))
جدا کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یک سره کردن
تصویر یک سره کردن
تمام کردن، به اتمام رساندن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یکرو کردن
تصویر یکرو کردن
کنایه از بی ریا و با خلوص نیت رفتار کردن، کاری را سرانجام دادن و به آخر رسانیدن، یکسره کردن کاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یک سو شدن
تصویر یک سو شدن
کنایه از به کنار شدن، کنار رفتن
به دست آوردن برائت
فرهنگ فارسی عمید